گل نسا جونمگل نسا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

گل نسا،خانوم خونه

بیست و هشتم امسال

سلام امشب شب بیست و هشتم ماه صفر و شب ارتحال حضرت ختمی مرتبته...به قمری بخوایم حساب کنیم فردا تولد امیر حسینه.چقدر مامان عشرت دوست داشت امیر حسین بعد از تموم شدن ماه صفر به دنیا بیاد که خب...اما حالا امسال باز تو یه چنین روزی یه پسر دیگه اومده محمد ماهان یا فتح الله اش هنوز معلوم نیست ولی مامان عشرت و دوباره عمه کرده.پسر دایی جعفر به دنیا اومده.اون اسما رو هم محمد حسان خان داداش بزرگ تو برهه های مختلف شکل گیری نینی بهش داده.راستی سونو  به عمه مریم هم گفته احتمالا نی نیش دختره!!!!!!!!!!امیر علی خوشحاله که قراره یه خواهر ناز مثل گل نسا خانمی داشته باشه.خدایا به حق این شب عزیز و به حرمت آبروی پیامبرت از همه نی نی کوچولوهای دنیا م...
30 آذر 1393

شیر مامان اااییییی شده!

گلی خانم دیگه شیر مامانشو نمیخوره!!!!!!!!!!!الان چارشنبه است از پنج شنبه صبح هفته گذشته دیگه نخورده.بیمارستان یه جراحی کوچولو داشتم و برای اینکه بتونم شب بیام خونه بیهوش عمومی شدم و به پیشنهاد دکتر قرار شد اونشب و شیر ندم.اونشب خونه خودمون رفتم و گل نسا پیش مامانم موند وقتی دیدم شیشه خور شده(آخه تا قبل ازون فقط سر شیشه رو گاز میزد و برای مکیدن فقط به مامانش وابسته بود!البته این آخریها هم واقعا اذیت کن شده بود جیگر مامان شبا یک ساعت یا دو ساعت یه بار بیدار میشد و هم من ،هم باباش و هم خودشو حسابی کلافه میکرد.واسه همین وقتی منو دید از کلپوره استفاده کردم .نمیدونم تا حالا خوردین یا نه ؟خیلی تلخه اما برای نفخ خوبه خلاصه امتحان کرد و دید نه بابا ه...
26 آذر 1393

گل مامان چی کارا میکنه!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دختر ما 10 روزه که بالاخره غلت زدن و یاد گرفته چند وقتی سیستممون مشکل داشت رفته بود تعمیر نشد زودتر خبرارو بدم بالاخره گل نسا خانم ترسش از غلت زدن ریخت یکشنبه قبل قبل بود که تکمیل شد و وقتی میدید ما براش دست میزنیم تند مینشست تا خودشم خودشو تشویق کنه حسابی یاد گرفته که چه جوری خلق اللله رو به خودش جلب کنه تو خونه مامان جون با شلوغ کاری و تو خونه عشرت جون با سکوت و مظلوم شدن.آخه خونه مامان جون تنها بچه است و همه در اختیار خانم کوچولو هستو مامان جون بازی میکنه خاله نانای نانای نکرده میخونه دایجون هرروز یه شعر جدید از حافظه دورش دانلود میکنه و بابا جونم که دیگه هیچی... واسه سر ذوق آوردنشونم یه کم همراهی و شوق بچه گونه لازمه که نازی خا...
19 آذر 1393

سوغاتی عمو مجتبی

عمو مجتبی اول آبان یه روزه رفت تهران برای کار که خیلی خوش به حال شما و امیر حسین خان شد: این آخری هم یک هفته بعدشه که داشتید با هم برای چند ثانیه بازی میکردید. یکی از همین روزا هم رفتیم پیتزا دانژه که برعکس پیتزا گردو خیلی به شما خوش گذشت.این ماسکم همونجا بهت دادن مامانی   ...
4 آذر 1393
1